مدیریت رسانه

یک رسانه انقلابی؛ رسانه ای پویا، جذاب، بر مبنای اصول اسلام و در جهت بیداری انسان ها است.

مدیریت رسانه

یک رسانه انقلابی؛ رسانه ای پویا، جذاب، بر مبنای اصول اسلام و در جهت بیداری انسان ها است.

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

«سرمایه‌ی اجتماعی» واژه‌ای است که این روزها زیاد به گوش می‌رسد. اکنون پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران -همانند پژوهشگران و سیاست‌مداران در دیگر کشورها- به اهمیت و ضرورت سرمایه‌ی اجتماعی پی‌برده‌اند. حتی برخی مدیران، بی این‌که درک درستی از این واژه داشته باشند، آن را به کار می‌برند و ادعا می‌کنند که برای افزایش سرمایه‌ی اجتماعی در زیرمجموعه‌ی خود برنامه دارند.

اما سرمایه‌ی اجتماعی چیست؟ مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی را نخست جامعه‌شناسان ابداع کردند. این مفهوم به آنها کمک می‌کرد که در مورد رفتار جمعی انسان‌ها توضیحاتی ارائه کنند و نشان بدهند که چگونه کار جمعی و گروهی می‌تواند شکل بگیرد و استمرار یابد. از طرف دیگر، مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی آن‌ها را قادر می‌ساخت که افزایش جرم و جنایت و نیز ضعیف بودن همبستگی مردم را در برخی مناطق تبیین نمایند.

سپس اقتصاددان‌ها نیز به گونه‌ای دیگر به مفهوم «سرمایه‌ی اجتماعی» روی‌آوردند. در آغاز دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی کشورهای تازه‌استقلال‌یافته‌ی بلوک شرق، بازسازی اقتصادی را آغاز کردند. برخی از این کشورها علیرغم این‌که از سرمایه‌ی مالی (پول) و سرمایه‌ی انسانی (متخصصان) برخوردار نبودند، باسرعت برنامه‌ی توسعه‌ی اقتصادی را پیش می‌بردند. در مقابل، کشورهای دیگری نیز بودند که با صرف هزینه‌های گزاف، پیشرفت کمی داشتند و برنامه‌های اقتصادی آن‌ها عموماً به شکست می‌انجامید، زیرا مردم با دولت همکاری نمی‌کردند و فساد اقتصادی به‌ قدری بالا بود که منابع توسعه را هدر می‌داد. این‌جا بود که اقتصاددانان واقف شدند برای توسعه‌ی اقتصادی، علاوه بر سرمایه‌ی مالی و سرمایه‌ی انسانی، نیاز به گونه‌ای دیگر از سرمایه هست که از جنس پول یا تخصص نیست. آن‌ها این نوع سرمایه را «سرمایه‌ی اجتماعی» نامیدند؛ سرمایه‌ای که بر خلاف انواع دیگر سرمایه، چندان ملموس و عینی نیست، قابلیت تملّک فردی ندارد و اجتماعی است و البته برای پیشرفت و بقای یک جامعه بسیار ضروری است.

سرمایه‌ی اجتماعی را به بیانی کوتاه و ساده می‌توان چنین تعریف کرد: «وجود روابط عمیق و گسترده‌ میان افراد جامعه». روابط عمیق، به معنی وجود اعتماد است و گستردگی روابط در جامعه نشانه‌ی وجود شبکه‌ی اجتماعی و روابط متقابل میان افراد آن است.

مجموعه‌ی مطالعات جامعه‌شناسان و اقتصاددانان، حکومت‌ها را نسبت به اهمیت سرمایه‌ی اجتماعی آگاه ساخت. بنابراین حکومت‌ها برای تأمین سرمایه‌ی اجتماعی برنامه‌ریزی کردند و هزینه‌های گزافی را به آن اختصاص دادند، زیرا به این باور رسیده بودند که بقای یک جامعه و حتی یک تمدن به سرمایه‌ی اجتماعی آن بستگی دارد. چه‌بسیار تمدن‌هایی که در ثروت غوطه‌ور بودند و از آخرین دستاوردهای دانش و فناوری نیز بهره‌مند بودند، اما به دلیل از دست دادن سرمایه‌ی اجتماعی دچار تشتّت و چندپارگی و بدبینی و بی‌اعتمادی شدند و تمدن از درون متلاشی شد.

با توجه به این مقدمه، سرمایه‌ی اجتماعی را به بیانی کوتاه و ساده می‌توان چنین تعریف کرد: «وجود روابط عمیق و گسترده‌ میان افراد جامعه». روابط عمیق، به معنی وجود اعتماد است و گستردگی روابط در جامعه نشانه‌ی وجود شبکه‌ی اجتماعی و روابط متقابل میان افراد آن است.

وجود سرمایه‌ی اجتماعی در حوزه‌ی «اجتماعی» به معنی روابط گسترده و اعتمادآمیز اعضای جامعه با یکدیگر است؛ سرمایه‌ی اجتماعی در «اقتصاد» بیشتر با روابط اعتمادآمیز بازیگران اقتصادی (مانند خریدار و فروشنده) عینیت می‌یابد. وقتی از سرمایه‌ی اجتماعی در حوزه‌ی «سیاست» سخن به میان می‌آید، به این معنی است که میان «دولتمردان» و «مردم» روابطی مبتنی بر اعتماد متقابل وجود دارد. یعنی هم مردم به مسئولین اعتماد دارند که سیاست و فرمانی بر خلاف مصلحت عمومی صادر نخواهند کرد و هم مسئولین دولتی به مردم اعتماد دارند و بر اساس همین اعتماد است که برنامه‌های کلان و سیاست‌های بلندمدت و قوانین را تنظیم می‌کنند و اطمینان دارند که مردم این سیاست‌ها و برنامه‌ها را پذیرفته‌اند و اجرا می‌کنند و قوانین را نیز رعایت می‌کنند.

سرمایه‌ی اجتماعی اگر در میان «مردم» حضور داشته باشد، رفاه و تأمین اجتماعی (Social security) و کاهش جرم و جنایت را به ارمغان می‌آورد.
سرمایه‌ی اجتماعی اگر در حوزه‌ی «اقتصاد» به کار گرفته شود، تولید ثروت و توسعه‌ی اقتصادی و کاهش فساد اقتصادی را به دنبال دارد.
سرمایه‌ی اجتماعی اگر در عالَم «سیاست» وجود داشته باشد، اعتماد سیاسی، مشارکت مدنی و کاهش شکاف بین حکومت و مردم را پدید می‌آورد.

اگر سرمایه‌ی اجتماعی سیاسی حکومت به اندازه‌ی کافی بالا باشد و مردم به اندازه‌ی کافی به حکومت اعتماد داشته باشند، در این صورت بذرهای تجزیه‌طلبی بین مردم رشد نخواهد کرد. بنابراین بسیار عاقلانه‌تر خواهد بود که حکومت این روش مناسبی برای بهبود و انباشت سرمایه‌ی اجتماعی است.

در این نوشتار، «دو مانع» در برابر رشد و انباشت سرمایه‌ی اجتماعی را معرفی می‌کنیم که اگر به آنها توجه شود، می‌توان از این دو دام پرهیز کرد و از کاهش ناخواسته‌ی سرمایه‌ی اجتماعی جلوگیری نمود. «تمرکزگرایی» و «نهادگرایی» هر دو برای سرمایه‌ی اجتماعی مضر هستند و دولت‌هایی که این سیاست‌ها را در پیش بگیرند، بخشی از سرمایه‌ی اجتماعی خود را از دست خواهند داد.

لازم به ذکر است که در تئوری‌های مدرن علوم سیاسی، اتفاقاً این دو مورد را به عنوان راهکارهایی برای تقویت قدرت دولت معرفی کرده‌اند و به دولت‌های سنتی توصیه می‌کردند که با استفاده از تمرکزگرایی و نهادگرایی، زمینه‌ی گذار از دولت سنتی به دولت مدرن را فراهم نمایند. این سیاست‌ها را هنگامی توصیه می‌کنند که هنوز پژوهشگران علوم سیاسی از «قدرت نرم» و مفهوم «سرمایه‌ی اجتماعی» بی‌خبر بودند و گمان می‌کردند هرچه قدرت سخت افزایش یابد، دولت کارآمدتر خواهد شد. نمونه‌ی بارز این سیاست‌ها را رضاخان پیگیری می‌کرد. رضاخان پهلوی با تمرکزگرایی و سرکوب قدرت‌های محلی و نیز تقویت نهاد دولت و دیوان‌سالاری سعی کرد که قدرت سختِ حکومت را افزایش دهد.

اعتماد بین مردم و نظام

«تمرکزگرایی» و «نهادگرایی» در نظر دیگر دولت‌های مدرنی که پیرو نسخه‌های مدرنیزاسیون و نوسازی غربی بوده‌اند نیز جایگاه ویژه و ممتازی دارد. اکنون اما این نظریات را کنار گذاشته‌انده و به دولت‌ها توصیه می‌کنند که به جای قدرت سخت، بر قدرت نرم خود بیفزایند. در این صورت باید به جای تمرکزگرایی، «تمرکززدایی» و به جای نهادگرایی، «انسان‌گرایی» را در پیش بگیرند. در ادامه به تأثیر این دو بر سرمایه‌ی اجتماعی اشاره می‌کنیم:

۱. تمرکززدایی: دولت‌های مدرن به‌شدت سعی بر ایجاد تمرکز در اداره‌ی امور داشته‌اند؛ به گونه‌ای که پایتخت‌ها مرجع تمام تصمیمات کشور به حساب آید. خواسته‌های مردم و مقامات محلی، تأثیر اندکی بر تصمیمات و سیاست‌های کلان کشور دارد و ارتباط میان حکومت مرکزی و نهادهای محلی یکسویه است: دولت مرکزی سیاست‌ها و قوانین را ابلاغ می‌کند و نهادهای محلی صرفاً موظف به اجرای آن هستند. هیچ تلاشی هم از سوی دولت مرکزی برای فهم شرایط خاص محلی و دخیل کردن این شرایط در سیاست‌های کلان صورت نمی‌گیرد.

این نگاه را در آموزه‌های جدید علوم سیاسی به چالش کشیده‌اند، زیرا تداوم آن باعث کاهش اعتماد به حکومت مرکزی می‌شود و در نتیجه دولت بخشی از سرمایه‌ی اجتماعی خود را از دست خواهد داد. تحقیقات نشان می‌دهد که «مردم به حکومت و قدرت محلی، بیش از قدرت ملی اعتماد دارند.» (Cooper,Knotts & Brennan 2008) بنابراین بسیار اهمیت دارد که در شهرهایی غیر از مرکز کشور، اعتماد سیاسی را تقویت کرد. حضور مقامات کشوری در استان‌ها و تماس نزدیک با مردم و مقامات محلی، سرمایه‌ی اجتماعی کلان کشور را افزایش خواهد داد.

۲. انسان‌گرایی: پیش از این، نهادگرایی و تقویت بروکراسی از روش‌های مفید برای کارآمد کردن دولت به شمار می‌رفت. هرچه نهادها به سمت انسان‌زدایی پیش بروند و نقش و تأثیر عوامل و احساسات انسانی در آنها کاهش یابد، این نهادها مدرن‌تر و دستگاه دیوان‌سالاری قوی‌تر می‌شود. نقطه‌ی آرمانی حکومت‌های مدرن این است که روندها چنان در نظام اداره‌ی کشور تعریف گردد که به خواسته‌های مردمی به صورتی خودکار و به شیوه‌ای سیستماتیک پاسخ دهد. رابطه‌ی شهروندان با حکومت یک رابطه‌ی ابزاری است و حکومت مانند یک ماشین بی‌احساس و خودکار، اما دقیق و پیشرفته، به مردم خدمت‌رسانی می‌کند.

اما مطالعات کنونی، کارآمدی این روش را زیر سؤال می‌برد. با انسان‌زدایی از نهادها فقط قدرت سخت دولت تقویت می‌شود. در حالی که کارآمدی پایدار و نزدیک شدن به دولت خوب (Good Government) در گروی افزایش قدرت نرم دولت است. در این صورت اتفاقاً باید نوعی رابطه‌ی انسانی میان مردم و حکومت شکل بگیرد. همه‌ی سیستم‌های ماشینی به نوعی نقص دارند و نمی‌توانند تمام خلأها و مشکلات کوچک را در نظر داشته باشند؛ حتی اگر بسیار دقیق و هوشمندانه طراحی شده باشند.

سرمایه‌ی اجتماعی اگر در عالَم «سیاست» وجود داشته باشد، اعتماد سیاسی، مشارکت مدنی و کاهش شکاف بین حکومت و مردم را پدید می‌آورد. این سرمایه‌ی اجتماعی، علاوه بر این‌که برای بقای تمدن ما ضروری است، به کاهش شدید هزینه‌ها در اجرای سیاست‌های کلان کشور می‌انجامد.


ارتباط انسانی مردم با حکومت می‌تواند باعث همدلی مردم و مسئولین شود. در نتیجه مشکلات به شکل بهتری کشف گردد و با همکاری بهتری حل شود. رابطه‌ی ماشینی میان مردم و حکومت، مردم را مشتریانی در نظر می‌گیرد که از خدمات دولت بهره‌مند می‌شوند. «کلاوس اوفه» این رویکرد نهادگرانه را «عمیقاً اشتباه، ساده‌انگارانه و شیئ‌پرستانه» توصیف می‌کند. او تأکید دارد که اصولاً اعتماد، به نهادها تعلق نمی‌گیرد، بلکه به انسان‌هایی تعلق می‌گیرد که در رأس آن نهاد هستند: «مادامی که خلبان هواپیما را ببینیم که در جای خود مستقر است و به توانایی‌های او اعتماد داشته باشیم، استفاده از خلبان خودکار در هنگام پرواز هواپیما نگران‌کننده نیست. در نتیجه نهادها دقیقاً به اندازه‌ی افرادی که در دفاع، تفسیر، ابتکار و حمایت وفادارانه از آنها شرکت دارند، سزوار اعتمادند.» پس پیچیده کردن و تقویت نهادها نمی‌تواند به افزایش سرمایه‌ی اجتماعی بینجامد. به جای این باید سیاست انسان‌گرایی را در پیش گرفت و به جای واسطه قرار دادن نهادها در رابطه‌ی میان حکومت و مردم، خود مسئولین و حاکمان به صورت مستقیم با مردم در تماس باشند. رابطه‌ی انسانی و همدلانه میان مردم و حکومت، شهروندان را در روند رسیدن به خواسته‌هایشان مشارکت می‌دهد. مشارکت و همدلی مردم و مسئولین که از خاصیت‌های ارتباط انسانی شهروندان با حکومت است، اعتماد سیاسی را افزایش می‌دهد و در نتیجه سرمایه‌ی اجتماعی حکومت انباشته می‌گردد. اعتماد و همدلی مردم با سیاست‌های حکومت باعث می‌شود که آنها نیز تا حد توان در اجرای این سیاست‌ها و برنامه‌ها همراهی نمایند و نتیجه‌ی مطلوب‌تری حاصل آید.

جمع‌بندی
اکنون ما در دورانی به سر می‌بریم که دنیا با کاهش سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد سیاسی مواجه است. از این کاهش بی‌سابقه‌ی اعتماد سیاسی، با عنوان «زوال اعتماد سیاسی» (Decline of Political Trust) یاد می‌کنند. یکی از نشانه‌های این وضعیت وخیم، بحران مشارکت سیاسی است که نگرانی‌های بسیاری را در میان سیاستمداران و عالمان سیاسی برانگیخته است. رابطه‌ی روشنی میان میزان مشارکت سیاسی فرد و احساس اعتماد سیاسی وجود دارد (Li & Marsh 2008). کاهش اعتماد سیاسی، به کاهش مشارکت سیاسی در غرب انجامیده است .(Mechanic 1996)

این نوشتار دو روش را برای تقویت اعتماد سیاسی و سرمایه‌ی اجتماعی پیشنهاد کرده است: «تمرکززدایی» و «انسان‌گرایی». حضور مسئولان کشور در شهرهای مختلف و ارتباط چهره‌به‌چهره‌ی آنها با مردم، دقیقاً در خدمت افزایش سرمایه‌ی اجتماعی قرار دارد. همان‌طور که در این نوشتار مورد تأکید قرار گرفته، این سرمایه‌ی اجتماعی، علاوه بر این‌که برای بقای تمدن ما ضروری است، به کاهش شدید هزینه‌ها در اجرای سیاست‌های کلان کشور می‌انجامد.

ارجاعات:
1. Cooper, C., Knotts, H., & Brennan, K. "The Importance of Trust in Government for Public Administration: The Case of Zoning",Public Administration Review. 68,3, 459, 2008.
2. Rahn, Wendy, & Rudolph, Thomas "A TALE OF POLITICAL TRUST IN AMERICAN CITIES",Public Opinion Quarterly. 69,4, Pg 530, 2005.
3. Li, Y., & Marsh, D. , "New Forms of Political Participation: Searching for Expert Citizens and Everyday Makers",British Journal of Political Science, 38,2, Pg 247, 2008.
4. Mechanic, David, "The Logic and Limits of Trust", Contemporary Sociology, 25,4, Pg 455, 1996.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۳:۲۱
سبحان رضائی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۳:۱۷
سبحان رضائی

طرح دغدغه
امام خامنه ای: در عرصه ی فرهنگ بنده به معنای واقعی کلمه احساس نگرانی می کنم.این دغدغه از آن دغدغه هایی است که آدمی به خاطر آن گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند.

 

همه خودشان را فرهنگی می دانند!

واقعاً مسأله ی فرهنگی کشور زمین افتاده است. همه خودشانرا فرهنگی می دانند، همه نسبت به مسائل فرهنگی اظهار شوق و علاقه می کنند و آنرا در بیانات و نظراتشان مهم نشان می دهند، اما حقیقتاً کار فرهنگی در کشور، متناسب با پیشرفت و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیست. لذا مسائل فرهنگی حقیقتاً در خور این است که به آنها، با سعه ی صدر و اهتمام و دلسوزی عمیق و همواره با خبرگی و کارشناسی رسیدگی بشود.

 

ملت وتلاش

یک ملت اگر زحمت نکشد، اگر تلاش نکند و اگر به خودش رنج ندهد، راحتیهای آمیخته با آن رنج را هم، بدست نخواهد آورد. راحتی ناشی از تنبلی را به دست می آورد، اما راحتی ناشی از تنبلی، مثل راحتی بیماری است که در بستر بیماری دراز کشیده، راحت است وکاری هم نمی کند، اما سالم نیست. راحتی ناشی از زحمت و تلاش، مثل راحتی آن ورزش کاری است که ورزش می کند، رنج را می پذیرد، بعد می آید بدنش را شست وشو می دهد، احساس آسایش، آرامش، قدرتو اقتدار جسمانی و روحی می کند.

انقلابی که ازمساجدشروع شد

منشاء انقلاب اسلامی الجزایر را بعد از بیست سال، خود من دیدم؛ سالى که من به الجزایر رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرت‌انگیز است. انقلاب الجزایر، انقلاب اسلامى، انقلاب مساجد و انقلاب علماى دین بود؛ انقلاب،از مساجد،از مدارس دینى و از حوزه‌هاى علمیه شروع شد - مثل انقلاب خود ما - لیکن حتى یک روز، حکومت دینى در الجزایر به‌وجود نیامد! از همان اول، فرانسویها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بى‌اعتقادى به دین را در الجزایر - که تحت نفوذشان بود و داشت از استعمارشان خلاص مى‌شد - واردکنند !  در زمان ریاست جمهورى من، یکى از بزرگان الجزایر به دیدنم آمد؛ با من که صحبت مى‌کرد، به زبان عربى حرف مى‌زد. بعد مى‌خواست جمله‌ایى را بگوید، لغت عربى به یادش نیامد؛ با این که زبان خودش و سخنگوى دولت بود! یک خرده فکر کرد، یادش نیامد؛ برگشت و به زبان فرانسه، از همراهش پرسید که این لغت، چه مى‌شود؟ او لغت عربى را به وى گفت؛ بعد او حرفش را با بنده ادامه داد !  یعنى آنها حتى زبان عربى را - نه دین را، بلکه زبان عربى و عربیت را - که ظاهراً خیلى برایش اهمیت قائل بودند، نتوانستند در الجزایر حفظ کنند و نگه بدارند و زنده کنند !   


ایمان کارسازاست...

پس ببینید من منشا این انقلاب را چه می دانم. من می گویم منشادر تدین و در ایمان است. ایمان مذهبی و اسلامی. ایمان مذهبی عبارت است از تضمین و تامین کننده ی بخشی از استعداد و تواناییهای انسان که بیشترین تاثیر را در انتخاب راه ها و پیمودن آنها دارد. ایمان مذهبی به انسان قدرت، شجاعت، معرفت، استقلال،اعتماد به نفس، ثبات و استقامت در میدان های سرشار از خطررامیدهد. ایمان، نقش واقعیات را به انسان، آنچنان که هست، می نمایاند. اگر انسانی باایمان باشد، قدر و ارزش و مقدار پدیده های مادی وقدرت آنها را می شناسد و درباره ی آنها نه زیاده روی میکند و نه کوتاهی. این خاصیت ایمان است. انسانی که ایمان ندارد، برای ارزش های مادی حسابی بیش از آن چه که باید باز کند، باز میکند و پول و مقام و قدرت و نظایر آن، در زندگی او نقش می یابد. انسان باایمان، برای پول و آسایش و رفاه زندگی این دنیا، نقش مناسب آن را قائل می شود و برای معنویت، آخرت، رضای خدا، بهشت و همه ی ارزش های معنوی دیگر که خرد انسان آنها را درمیابد، ارزش مناسب و جایگاه شایسته ای در نظر میگیرد. در بعضی جاها که پای علم لنگ است، ایمان، کارساز است .   

 
سیبل دشمن

 ملت ایران، ملت مومنی بود. امروز هم ملت، خوشبختانه مومن است. بعد خواهم گفت که اساسی ترین هدف دشمنان انقلاب هم همین ایمان و تعبد است. آماج حملات آنها، این است و منبع لایزالی است که انقلاب، از آن تغذیه کرده و خوشبختانه از خیلی از آسیب ها دور مانده است.

 
نیازبه فرهنگ غنی

آن کسانی که تصور می کنند انقلاب اسلامی ایران با ادبیات و با هنر سر و کاری ندارد، ربطی ندارد، خیلی پرت از معرکه اند، خیلی دورند و نمی فهمند اصلاً چه دارند می گویند و به کجا دارند میگویند. این انقلاب بیش از همه به یک ادبیات قوی، به یک فرهنگ غنی نیازمند است.

 
شاخصه های مثبت غرب

امروز در فرهنگ غرب، انصافا عناصری وجود دارد که برای ماحیاتی است، ما باید آنها را یاد بگیریم، چیزهای خوب ،زیاد دارند. اگر این چیزها خوب نبود غرب با این همه فسادی که دارد به اینجا نمیرسید. غرب با این فسادهایی که دارد باید اصلا مضمحل می‌شد و مثل دود به هوا می‌رفت اما علت اینکه دود نشد و به هوا نرفت، چیست؟ چند عنصر واقعا حسابی در کار اینها بوده است. از جمله اینکه، آدم‌های منظمی هستند، آدم‌های پرکاری هستند و در تلاششان خستگی‌ناپذیرند. اینها عناصر مثبت و مطلوب فرهنگ آنهاست. اینها را البته باید گرفت و استفاده کرد.   

 
مقوله مظلوم فرهنگ

مقوله ی فرهنگ همچنانی که اهالی درد و سوز می دانند ، در کشور ما مقوله ی مظلومی است.انقلاب ما ، انقلابی مبتنی بر یک منش و نگرش فرهنگی بود و هر حرکت ارزشی، این خصوصیت را دارد. ما باید بیشتر و پیشتر از تلاش های دیگر ، به تلاش فرهنگی اسلامی می پرداختیم.  

تولیدفرهنگ

 تولید فرهنگ، منفجر کردن سرچشمه ی فرهنگ در دل‌ها و روح‌ها و استعدادهاست. این خیلی مهم است. ما لازم است که مردم را کتاب‌خوان کنیم اما از این واجب‌تر آن است که استعداد نویسندگی را در بین مردم بیابیم و تولید کتاب کنیم . وادار کنیم که این استعداد به کار بیفتد، قلم‌ها روی کاغذ بیایند، فکرها کار کنند و برای مردم بسازند و تولید کنند. این مهم است. کشور ما کشوری است که از جهت استعدادهای هنری و فرهنگی، باید جزء کشورهای علی‌الظاهر کم‌نظیر و نمونه باشد .   


روشنفکرواقعی کیست؟

روشنفکر باید مایه ای از روشنی را در جامعه ایجاد کند، باید پیام آور نور و روشنایی باشد، باید نقاط ابهام را بزداید، باید مغزهای مرده، مغزهای بی خبر، مغزهای ساده اندیش را که جز از طریق چشم نمی توانند پیرامون خود را بشناسند و بفهمند، توجیه کند؛ باید فرهنگ ساز باشد؛ معلم مردم باشد، مرشد مردم باشد .  

روشنفکری بیمار

 من بارها گفته ام روشنفکری در ایران بیمار، وابسته و بی ایمان متولد شد. حقیقت این است که حرکت روشنفکری در ایران از اول، یک حرکت انحرافی، وابسته، حرکتی نه در خط ترقّی و تعالی ایران و اندیشه ی ایرانی بود؛ یک حرکت صددرصد وابسته بود. روشنفکری آن روز معنایش این بود که برای آموختن اندیشه و دانش، به مراکز سنتی فکر و علم در داخل جامعه ی خود ما مراجعه نشود .

مردم داری

روشنفکران تکلیفشان و وظیفه شان این است که از مردم جدا نشوند. جدا نشدن از مردم به این نیست که بنشینند وضع فلان روستایدورافتاده ی محروم را تشریح کنند. در میان مردم بودن به این نیست که بنشینند زندگی غم انگیز طبقه ی دهقان یا کاسب یا کشاورز یا مثلاً کارگر را بیان کنند؛ این کافی نیست. توی مردم بودن و با مردم بودن به این است که خواست مردم، احساسات مردم، خط سیاسی و فکری مردم را بپذیرند و در آن خط حرکت کنند. اگر روشنفکران ما این جور مشی و عمل کنند، کار این ملت راحتتر به سامان خواهد رسید.

شهرت پرستی آفت پایداری

یک عده انتظار داشتند که بشوند ستاره ی درخشان انقلاب، به کمتر از آن راضی نبودند. یک ذره پایین ترش را قبول نداشتند. به مجردی که به آنها یک ذره بی محلی شد، از طرف یک کسی یا یک جمعی یا مردمی اسمشان نیامد، یادشان مطرح نشد؛ اینها هم از انقلاب قهر کردند رفتند کنار. البته«انقلابی صادق»اگر بودند یک چنین چیزی پیش نمی آمد.

میدان فرهنگی، میدان فرهنگی است!!!

آنانی که اهل مقولات روشنفکری اند، باید در میدان فعال شوند. جوانان! خودتان را بسازید. یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی کند، باید از لحاظ ایمان فکری به جای محکمی متکی باشد. آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعه ی هُرهُری مذهب، بی ایمان، بی اعتقاد به بنیان های اخلاقی و دینی و معنوی، دل بسپارد و با حرف آن ها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد .  

مثل اصحاب بدر

ای بسا همین هایی که در این بدر کبرای امروز شرکت خواهند کرد، ان شاءالله همان هایی باشند که در ظهور ولیعصرارواحنافداه، جزو آن سیصدوسیزده نفر یاران آن حضرت به حساب خواهند آمد. کسانیکه در این مجموعه هستند -اگر زنده بمانند- بلاشک در آن مجموعه هم خواهند بود. مگر به شهادت یا مرگ صحنه را خالی کنند .  

 اینها کم نیست

طرف دیگر هم عوامل درونی است. عوامل درونی، یعنی مواردی که در دوران خود ما انقلابیون و ما مؤمنین است؛ اینها کم نیست، زیاد است. من می خواهم عرض کنم که اگر ما این آسیب های درونی را علاج کنیم، آن آسیب های بیرونی، مشکلی برایمان به وجود نخواهد آورد.

|آفت سایش ...

من احساس می کنم این جبهه، دچار آفت سایش شده است. انسان سایش پذیر است.همه ی انسانهابجز معصومین، در برخورد ها و سایش ها و اصطکاک ها، ساییده و کم می شوند و برجستگیهای روحیشان تغییر می کند؛ باید مراقببود. اینکه ذکر دائمی گفته اند، برای خاطر این است. انسان دائماً باید متذکر باشد، وا لّا خراب خواهد شد .

این حقیقت قابل انکار نیست

 خود باختگی عناصر جبهه ی خودی در مقابل شخصیت های جبهه ی دشمن بخاطر احساس برتری صنفی آن شخصیتها بر این عناصر بود. این حقیقت قابل انکار نیست. مثلا فرض بفرمایید وقتی یک هنرمند این جبهه، در رشته ای از هنر سرافراز و بی اعتنا مقداری پیش می رفت و بعد در جایی احساس خستگی می کرد و می خواست لحظه ای بایستد و نفس تازه کند، تا چشمش به هنرمند رشته ی خودش در جبهه ی مقابل می افتاد مرعوب او می شد .

خود باختگی در مجموعه راه ندهید

ما نباید خودباختگی را در مجموعه ی خودمان راه دهیم. من دیدم کسانیرا از خودی ها، که در مقابل غریبه ها احساس خودباختگی میکنند. بالاخره دلیلی هم برای خودشان میتراشند. یک نویسنده ی قدیمی است، یک شاعر مثلاً گردن کلفت است، یک فیلم ساز نام آور است . و حالا این، در مقابل او احساس خودباختگی و غربت میکند! این برداشت من است. آنی که من میفهمم، این طوری است. بعضی از بچه های ما در مقابل اینها احساس خودباختگی میکنند. شما باید این خودباختگی را در ذهن های اینها به کلی از بین ببرید. آنها محکومند. آنها آن نکته و جوهر اصلی را که در شما هست، ندارند؛ و آن ایمان است، خلوص است، عقیده است .  

تردید نکنید...

عامل دیگری که وجود دارد، این است که در جبهه ی خودی ، بعضاً به دلایلی، در پایبندی نظام به حرف ها و آرمان های خودش تردید شد . گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خود من در سطوح تصمیم گیری کشور بوده ام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشته ام، غالباً میدیدم بیهوده دچار تردید شده اند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی می کردند که هان! چه شد؟! مثلاً یک وقت میدیدیم که رسانه های دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسئولیتی داشت، تعریف میکردند. این تعریف ایجاد تردید میکرد که هان! چه شد؟

دعواهای خطی

یک عامل دیگر از عوامل هضم جبهه ی خودی و سایش آن، کشیده شدن پای عناصر این جبهه به دعواهای خطی است که در برهه ای از زمان، در این کشور واقعاً فاجعه آفرید. ناگهان بین سیاسیون، نمایندگان مجلس و برخی دیگر از مسئولین، دعواهایی بروز کرد که اصل آن دعواها موجّه نبود. هر دو خط، بلاشک، در حدی جرم داشتند. هردو خط، هم آدم های بسیار خوب داشتند، هم آدم های ناباب داشتند، هم آدم های متوسط داشتند .  

دنیای فریبنده

عامل دیگر که امتحان بسیار بزرگی بر سر راه همه است، عامل دنیا و جلوه های فریبنده ی آن است. در جبهه ی خودی، برخورداری مادی، کم و امکانات، ناچیز بود. جلوه های دنیا پر جاذبه است و چشم ها و دل ها را میفریبد؛ چنان که بعضی از کسان را فریفت. ماهی وقتی به طمع خوردن کرم، قلاب را فرو داد، دیگر کار تمام شده است   .

نهج البلاغه

بخش های مهم نهج البلاغه بخش زهد و بی رغبتی به دنیا و بی اعتنایی به مظاهر فریبنده و جلوه گر دنیاست. این یکی از مهم ترین بخش های نهج البلاغه است، چه در کلمات قصار، چه در خطب و چه در مکاتیب و نامه ها، بخش های زیادی مربوط میشود به بی اعتنایی و زهد نسبت به دنیا. سید رضی میگوید: وقتیکه علی علیه السلام درباره ی زهد در دنیا و بی رغبتی و بی اعتنایی به این تجملات و زیورها و غرورها و فریب ها و انگیزه ها و جاذبه های دنیا حرف میزند جوری حرف میزند که شما تصور میکنید که گوینده ی این کلمات جز زهد و جز بی رغبتی به دنیا هیچ کاری و شیوه ای و منشی در زندگی ندارد .  

جدی نگیرید...

 امیرالمومنین که درباره ی دنیا و ترک دنیا و زهد و این حرف ها بحث میفرماید، خود او جزء پرکارترین و پرتحرک ترین و در میدان ترین افراد است. پس زهد به معنای ترک فعالیت و بریدن از جامعه و مردم نیست. حالاپس به چه معناست؟ به معنای غرق نشدن در شهوت ها و هوس های دنیا، به معنای جدی نگرفتن لذت های دنیوی است، به معنای قربانی نکردن هدف های انقلابی و اصیل و سازنده ی اسلام در پیش پای قدرت طلبیها و انگیزه ها و خودخواهیها و دنیاطلبیها   .

تکالب بر دنیا

امروز آن چیزی هم که باید خیلی از آن ترسید، «تکالب بر دنیا»ست، تکالب بر حطام دنیاست. «تکالب» تعبیر خیلی پرمغزی است. تکالب یعنی مثل دو سگ بر سر یک جیفه به جان هم افتادن ! این تکالب است. سعی کنیم هر چه ممکن است این جیفه ها از محیط زندگی ما دور شود، کنار برود. بالاخره جوانان دیروز که مبارزه میکردند و فعال بودند، خوب بودند، بااخلاص و بانشاط، پابرهنه در میدان بودند. حالا ما به افراد مسن، پیرمرد و با محاسن سفید تبدیل و وارد نسل دیگری شده ایم. حالا فرزندان ما به میدان آمده اند. باید سعی کنیم آنها مثل دیروز ما باشند. باید سعی کنیم آنها هم به دنیا با این چشم نگاه کنند .  

کدام دنیا!!؟

«دنیا» هم که میگویم، فقط پول و خانه و خودرو شخصی نیست. چیزهای دیگر هم هست. اسم درکردن، تعریف شنیدن، ستایش شنیدن، تمتعات ناروا و نادرست جنسی و همه ی امکاناتی که نفس انسان آنها را میخواهد؛ دنیا و جلوه های آن است. چنین وسوسه هایی هم در عده ای پدید آمد. البته عده ی زیادی واقعا ایستادند و مردانه مقاومت کردند. ولی بعضی از افراد هم به ندرت در مقابل این وسوسه ها و جلوه های دنیوی، پایشان سست شد .  

سایش شوخی ندارد

 قدرت مقابله با سایش را در خودتان ایجاد کنید. سایش شوخی ندارد؛ انسان ساییده میشود! همان چکش یا پتکی که شما روی سر آهن می کوبید و آنرا به شکل های مختلف درمیاورید، بعد از مدتی که نگاه کنید، میبینید ته آن ساییده شده است. یعنی با این نیروی فعال قدرتمند، بالاخره تأثیر گرفته؛ یعنی آن، روی این اثر گذاشته است. به فکر این باشید. مقوله ای که شما در آن واردید، از مقوله های خطرناک است.

ضعف و ترس

و اما چند جمله هم درباره ی جبهه ی دشمن، یعنی همان جبهه ی مقابل بگویم. اگر کسی خیال کند که آنها با هم تشکل دارند و آدم های پیگیری هستند، به شدت در اشتباه است. شاید در جمع شما معدودی باشند که آن جماعت را به قدر من شناخته باشند. آن جماعت را من میشناسم. آدم هایی بی عرضه، بی پیگیری، بی اراده و اهل نقد و اهل دنیا هستند؛ دنیای در مقابل آخرت. خصوصیت دنیا، نقد بودن است دیگر! و خصوصیتشان اساساً ضعف و ترس است.

تاکتیک

تا عنصر ضعیفی پیدا شود، سعی در جذب و کشاندن او به طرف خودشان دارند. اما تا یکی از عناصر ما را اهل استقامت مییابند، به طور هماهنگ شروع به کوبیدن وی میکنند. تا یک نقطه را نقطه ی خطرناکی برای خودشان، یا نقطه ی امیدی برای آینده ی جمهوری اسلامی میدانند، برای تصرف آن لشکرکشی میکنند. جبهه ی دشمن به چنین کارهایی مشغول است .  

از تهاجم فرهنگی نگرانم

 خدای متعال نگذاشته که بعضی بفهمند «و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور»عده ای هم حاضر نیستند که به این معنا اعتراف کنند. اما بنده میبینم و این تهاجم را در مقابل چشم مشاهده میکنم. وقتی هم تبیین میشود، هرکس میشنود، میبیند که درست است. بعضی هم بدون اینکه ما تبیین کنیم، خودشان مثل ما مشاهده میکنند. اصل قضیه که بنده از آن نگرانم، همین تهاجم فرهنگی است .  

 
اولین دشمن ما "خواب" است

از امیرالمؤمنین بیاموزیم که فرمود «والله لا اکون کالضّبع تنام علی طول اللّدم»،من مثل آن حیوان خواب آلوده نیستم، مثل آن حیوان سنگین خواب نیستم که با لالایی دشمن که به قصد شکار من و صید من انجام میگیرد به خواب بروم. نباید به خواب بروید، فریب خوردن هم امروز جرم است، دشمن را نشناختن و دوستانه و صادقانه و مخلصانه کاری را کردن که دشمن میکند هم جرم است. اولین دشمنی که بر ما میتازد، خواب و خواب آلودگی است .  

به بعضی التماس می کنیم

کسیکه زبان باز و دل روشن و مغز فعال دارد، میتواند مقابل تهاجم فرهنگی را بگیرد. با چه؟ با سنگر فرهنگی، با حصار فرهنگی و با سلاح دوربرد فرهنگی. ابزار فرهنگی لازم است. این است که ما به کسانی که اهل کار فرهنگی اند دائم میگوییم، به بعضی تکرار میکنیم، به بعضی التماس میکنیم، بعضی را در اینجا جمع میکنیم و به بعضی پیغام میدهیم که آقا! کار فرهنگی بکنید. جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است .  

تهاجم یا تبادل فرهنگی

این از آن جاهایی است که نقطه ی حمله ی دشمن است . روحیه ی جهاد را بکوبد و سعی کند که مجاهد فی سبیل الله را از جهاد گذشته ی خود پشیمان کند . این قبیل کارها که دشمن میکند تهاجم اوست این نکته را عرض کنیم که تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی متفاوت است تبادل فرهنگی لازم است .هیچ ملتی بی نیاز نیست از اینکه در همه ی زمینه ها از جمله در زمینه ی مسائل فرهنگی آن مجموعه مسائلی که به آنها نام فرهنگ داده می شود از ملت های دیگر بیاموزد همیشه تاریخ نیز همین بوده است   .

به هدف نخواهید رسید

 می گوید راه مستقیم جاده ای است که در قدم به قدم آن، پنجره ها و در ها از دو طرف باز است، و انسان را همین طور تشویق میکنند به اینکه از این طرف برویم، از آن طرف برویم. اما در مقابل این در ها و پنجره ها، حجاب و پرده ی حرمات الله قرار داده شده؛ که میگوید این حرمات الهی را ندرید و نروید، وا لّا از صراط مستقیم دور خواهید شد. البته اگر پرده را پس زدید و به آن طرف رفتید، رفته اید، اما به هدف نخواهید رسید. هدف فقط از این جاده ی مستقیم پیموده خواهد شد، و لاغیر .  

شانس ماندن

هر پیامی هر دعوتی هر انقلابی هر تمدنی هر فرهنگی مادامی که در قالب هنر ریخته نشود شانس ماندن ندارد شانس نفوذ و گسترش ندارد و فرقی هم بین پیام های حق و باطل نیست هنر یک ابزار فوق العاده است .

 
تربیت نیروی انسانی

 در نگرش به عرصه ی فرهنگی کشور، باید به تربیت نیروی انسانی توجه کنیم. برای یک کشور، نیروی انسانی همه چیز است. ما اگر نیروی انسانی نداشته باشیم، هیچ چیزی نداریم. چند سال قبل از این، روی بعضی از کشورهایی که سال ها پیش از ما انقلاب کردند و توفیق هاییهم در عرصه های اقتصادی و صنعتی و فنی و امثال اینها به دست آوردند، مطالعه ای میکردم. دیدم اینها در اوایل انقلابشان، بیشترین تکیه و برنامه ریزی را روی تربیت نیروی انسانی گذاشته اند.

 
فتح الفتوح

تمام پیامبران و عبادالله الصالحین، همّتشان این بوده که انسان صالح را در این زمین به وجود بیاورند، حفظ کنند، رشد بدهند و تکثیر نمایند. هدف اسلام هم این است. اینکه شما دیدید، امام در بیانیه ای فرمودند«فتح الفتوح انقلاب اسلامی، ساختن جوانانی از این قبیل است»، یک حرف نبود که همین طور بر قلم امام جاری شده باشد. این یک مبنای اسلامی و الهی بسیار مستحکم دارد. واقعاً فتح الفتوح، یعنی ساختن انسان صالح .  

نشانه ی کار فرهنگی درست

خصوصیت دیگری که کار فرهنگی دارد، این است که باید هوشمندانه باشد. کار فرهنگی باید هوشمندانه باشد؛ برف انبار نمیشود. انبوه کار فرهنگی مهم نیست؛ بلکه انتظام کار فرهنگی، چیده شدن، گزیده شدن و هر کاری در جای خود قرار داشتن، مهم است که باید هوشمندانه باشد. باید روشن باشد که اصلاً کار فرهنگی را برای چه هدفی انجام میدهیم. بعد هم توجه کنیم که کار، واقعاً ناظر به آن هدف و متوجه به آن جهت باشد. این نشانه ی کار فرهنگی درست است .

فریضه ی تشکیلات

 ما اعتقادمان این است که بهترین راه و برترین حربه ای که میتواند این راه ها را باز کند و هدایت الهی و هدایت انقلابی را در ذهن ها و جان ها بنشاند و به میوه بیاورد، یک تشکیلات است. ما عقیده داریم که اگر چنان چه کسانی بخواهند برای انقلاب کار کنند و اینها متشکّل نباشند، متجمع نباشند، نخواهند توانست از لحاظ کیفیت و از لحاظ کمیت آن کاری را بکنند که یک گروه متشکّل انجام خواهد داد

 
اخلاق تشکیلاتی

اخلاق تشکیلاتی، یعنی اخلاق اسلامی؛ اخلاق تشکیلاتی یعنی اخلاق اسلامی منظم، یعنی چگونگی برخورد دو برادر، دو همفکر دو هم آهنگ، دو هم جهت   .

عُجب،آفت تشکیلات

یکی از اخلاق مذموم و پلید«عُجب»است. عُجب یعنی چه؟ یعنی خودشگفتی؛ این یک خصوصیت است. یک اخلاق است؛ بنده ده ساعت اینجا کار کنم مستمراً، امّا از خودم ممنون باشم، این را می گویند عُجب. خُب چه عیب دارد ما از خودمان ممنون باشیم، از خودمان راضی باشیم که داریم کار می کنیم؟ این خیلی معلوم است؛ عیبش این است که تا خیلی از خودمان متشکر شدیم، متوقع ایم همه از ما متشکر باشند. ما به این خوبی، به این منظمی، اینجور خوب کار می کنیم، زیاد کار می کنیم، باید همه قدر ما را بدانند دیگر !  

آفت عجله

 عجله در کارها همیشه کار را خراب میکند، احساس اینکه دیر شده و شتاب و سرعت باید داشت دست و پاگیر است. یک لحظه تأنی تحقیقاً روا نیست. امّا یک قدم با عجله هم یقیناً موجب سرنگون شدن و ناکام شدن است. عجله نباید کرد. وضع خودمان را با آن وضع ایدئولوژی رقیب مقایسه نکنیم.

اتقان درکار

اگر کار را تمام کردید؛ کار را کرده اید و الا اگر نهصد و نود و نه جزء کار را تمام کردید، امّا همان یک جزء آخرش را نکردید، کار انجام نشده است. اتقان یعنی این. یعنی نگذارید در هیچ گوشه ی کار اشکال بوجود آید. هرچه میتوانید کار را محکم انجام دهید؛ چون استحکام ضرری ندارد. اگر قدری هم تأخیر خواهد افتاد، بیافتد، اشکالی ندارد و عجله ای نیست. استحکام، یک مقدار خرج بیشتری خواهد داشت؛ داشته باشد .  

طلبگی کار کنیم

من هم به وجود تنگناها واقفم و نمیگویم نیست؛ وقتی که انسان میبیند که مشکل زیاد است، باید تلاشش را زیاد کند. وقتی میرسیم به جایی که سخت است و نمیشود آنجا را کَند، باید ضربه را قویتر وارد کنیم و قوت را بیشتر کنیم تا خداوند هم کمک کند. باید طلبگی کار کنیم؛ باید فقیرانه کار کنیم. نه این که پول نخواهید، نه اینکه امکانات نخواهید، نه اینکه دنبالش نروید، چرا ،بروید، امّا اگر نشد؛ ره چنان رو که رهروان رفتند. یعنی با همان کمبود و فقر .  

غصه و درد کجاست؟!

شما حرکت را علی باب الله و متوکلا علی الله و قاصد لوجه الکریم ادامه دهید؛ تا ان شاء الله خدای متعال از شما قبول کند؛ که اگر قبول کرد، از همه ی این ها عظمتش بیشتر است؛ غصه و درد آنجاست که تلاشی بکنی، امّا خدا آن را قبول نکند؛ به خاطر اینکه اخلاص ما در آن کم است. مخلصاً، موقناً و متوکلاً علی الله راه بیافتید، خدای متعال ان شاء الله کمک خواهد کرد. هم کمک مادی و هم کمک غیر مادی.

من صندلی خاصی ندارم

من با این روحیه وارد شدم و بارها به دوستانم میگفتم که آن کسی نیستم که اگر وارد اتاقی شدم، بگویم:«آن صندلی متعلق به من است و اگر خالی بود بروم آنجا بنشینم، و اگر خالی نبود، قهر کنم و بیرون بروم .» گفتن این مطالب شاید چندان آسان نباشد و ممکن است حمل بر چیزهای دیگر شود، امّا واقعاً اعتقادم این است که برای انقلاب باید اینطوری باشیم. از پیش معین نکنیم که صندلی ما آنجاست و اگر دیدیم آن صندلی را به ما دادند خوشحال بشویم و برویم و بنشینیم و بگوئیم حق ما بود و اگر دیدیم آن صندلی نشد و یا گوشه اش ذره ای ساییده بود بگوئیم به ما ظلم شد و قبول نداریم و قهر کنیم و بیرون برویمو من از اول این روحیه را نداشتم و سعی نکردم اینطوری باشم. در مجموعه ی انقلاب تکلیف ما این است.

مثل نردبان

 برای همیشه خودتان را آماده نگه دارید تا انقلاب به هر طریق که اقتضاء میکند، از شما استفاده کند. این یادگاری را با هم داشته باشیم. یک وقت، بهترین استفاده از یک انسان زنده و عاقل و با شعور این است که مثل نردبان بشود و یک نفر پایش را روی دوش او بگذارد تا دستش به جایی برسد که کاری انجام بدهدو چه اشکالی دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و کشور اقتضاء میکند باید چنین کاری هم کرد.  

هرکه بارش بیش، اجرش بیشتر

هرچه بار سنگینتر و هرچه غم و غصه و دغدغه ی کار بیشتر، ارزش معنوی کار بالاتر و شاید تأثیر آن در روند عمومی تاریخ و تمدن معرفت بشری ،خصوصیاتی که در تقدیر صحیح عقلانی مورد احترام قرار می گیرد ،والاتر و بالاتر .  

 
بار خدا بر زمین نمی ماند ...

البته این نکته را هم به شما بگویم که اگر خدایی ناکرده همگیتان یک وقت بگوئید:«ما میخواهیم این کار و فعالیت و حضور را ببوسیم و کنار برویم.» عقیده ندارم که این میدان خالی خواهد ماند؛ نه. عقیده ی من این است که بار خدا، زمین نمیماند .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۱ ، ۱۳:۱۴
سبحان رضائی

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیمات درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۱ ، ۰۵:۰۰
سبحان رضائی